پورياپوريا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

پوریا پهلوووون کوچولو

خداحافظي با سال 90

سلام "سال 90 هم با تمامي  فراز و نشيبب هاو خاطرات خوب و بدش گذشت و دو سه روزي بيشتر به اخر سال نمونده.   اميدوارم سال جديد براي همه پر بركت و سرشار از خيرو نيكي باشه" واما سالي كه گذشت براي خودم سال تنهايي و بي مهري اطرافيانم بود بي مهريهايي كه  تمامي وجودم رو سوزوند و خاطرات تلخ اون روزها تا سالهاي سال از ذهنم  پاك نميشه ولي  برخي ازاين مسايل باعث شد ادمهاي دوربر خودمرو بهتر بشناسم ادمهايي كه بين زبون و دلشون يه دنيا فاصله بود  و هميشه دم از ر فاقت و معرفت ميزدند و جواب خوبيرو با تمام وجودشون با بي معرفتي دادند  ولي خوشحالم از اينكه دوست و دشمن خودمرو شناختم و كسانيرو كه ت...
26 اسفند 1390

بابايي متشكريم...

بابايي ميدونيم كه هميشه زحمت ميكشي و ماقدر دان زحماتت هستيم ولي اين روزها خيلي تلاش مي كني كه خونه ي برره رو واسه عيد اماده كني از يك طرف كار اداره و از طرف ديگه كار پر مشقت ساختمون رو دوشته  بابايي ازت ممنونيم كه اينقدر به فكر ما هستي كه تعطيلات عيد بهمون خوش بگذره و راحت باشيم ديگه به اميد خدا كار ساختمون داره روبراه ميشه و همين روزهاست كه بريم اسباب وسايلو بچينيم ما همگي خيلي خوشحال هستيم و تو بيشتر چون هميشه اونجارو دوست داشتي واز اينكه زحمتمون رو دوش ديگران باشه ناراحت بودي عيد همه از همه جا ميان اونجا و خيلي خوش مي گذره به اميد خدا امسال عيد تو خونه ي خودمون نفسي مي كشيم و خستگي 2 سال زحمت با بچه ها از تنت بيرون ميره و ...
26 اسفند 1390

چهارشنبه سوري

زردي من از تو     سرخي تو از من از بيرون داره صداي تاپ و توپ و ترقه مياد الانه كه سقف خونه رو بريزن رو سرمون پاشيم بزنيم به چاك!(ساعت هفت بعداز ظهره) تو اين همه سرو صدا كه نميشه بري بيرون قرار ه با برو بچ  بريم  مزرعه ي خاله اينا واسه مراسم چهارشنبه سوري از رو اتيش بپريم و كلي برنامه ي ديگه بجز پوريا " پارسا و النا هم مياند هوا سردو طوفانيه طبق معمول هر سال * كاشكي بارونم بياد چقدر خوب ميشه مزرعه ي خاله اينا بيرون شهره  ما رفتيم باي باي تا ادامه ي سخن اميدوارم به همگي خوش بگذره پي نوشت: جاي همگي خيلي خالي بود  به النا و پوريا هم خيلي خوش گذشت از اول تا ا...
24 اسفند 1390

وب تكوني

با سلام امروز به اصرار دخترگلم خواستم كه يه وب تكوني هم داشته باشيم تا حال و هواي وبلاگمون هم عوض بشه اما چشتون روز بد نبينه دو سه ساعتي دستمون بند شد به بازسازي قالب و مخلفاتش همه ي وب بهم ريخت و با كلي دردسر براي خودم و مدير وبلاگ بالاخره كمي روبراه شد  با تشكر از مديريت محترم من خودم اون قالبو بيشتر دوست داشتم ولي چه كنم از دست اين دختره كشت منو از بس گفت قالب پروانه رو بزار  شما دوستان هم لطف كنيد نظر بدين   ...
18 اسفند 1390

بيا تا قدر همديگر بدانيم

بیا تا قدر همدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم بیا تا مهربانی پیشه سازیم به مشتی زرقو برق ، خود را نبازیم . چه آمد بر سر اقوام خویشان که گردید جمعشان اینطور پریشان چرا فامیل ها از هم جدایند چرا دوستان و رفیقان بی وفایند چرا خواهر ز خواهر می گریزد برادر با برادر می ستیزد . نبینیم خنده ای بر روی لبها نه روز آرامشی داریم نه شبها نه کس را لحظه ای آسوده بینی به صد کار جمله را آلوده بینی نه آسایش ، نه آرامش ، نه راحت همه مشتاق یک آن استراحت به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است درونش یک جهان اندوه و آه است یکی حج می رود سالی دو سه بار کنارش خواهرش نادار و نا...
17 اسفند 1390

اينم مباساي عيدگل پسل

  كلاه سليقه ي اجي بلوز شلوار سليقه ي ماماني و كفش هم سليقه ي بابايي حالا سليقه ي كدوممون بهتره؟ معلومه ديگه من ...! قيمت ها: كلاه 12000 بلوز شلوار مارك تو بويز 48000 وكفش 16000 با چند دست لباس تو خونه و يدونه سويشرت كلي بابايي تو خرج افتاد مباركت باشه گل پسري ...
16 اسفند 1390

از كوزه همان برون تراود كه در اوست

ب د اصلِ گدا چو خواجه گردد نه نکوست / مغرور شود ، نداند از دشمن دوست  گر دایره کوزه ز گوهر سازند/ از کوزه همان برون تراود که دروست سلام گلم ديروز براي خريد كفش بچه ها به خيابون سپه رفتيم  بعد از خريد توي پاساژ گفت وگويي توجه منو به خودش جلب كردديدم مردجووني  سر به سر يه پيرمرد كهنه پوش بدبخت ميزاره كه نگهبان سرويس هاي بهداشتي داخل پاساژه  اون جوون با غرور زياد پير مردرو مسخره ميكرد و مي خنديد تا توجه اطرافيانو به خودش جلب كنه من كه از گوشه چشم نگاهشون ميكردم دلم واسه ي پيرمرد سوخت چقدر بعضي ها ....! اون جوون  به پيرمرد ميگفت كه بيا چشم بسته پولامونو عوض بدل ك...
15 اسفند 1390

كارنامه

امروز رفتم كارنامه خانومي رو گرفتم ديدم نمره هاش از دم صفرن خيلي خوشحال شدم اخه من صفرو خيلي دوست دارم يادم مياد زماني كه دانش اموز بودم هميشه شاگرد اول كلاس مي شدم  ونمره هام هميشه 20 بودن گاهي اوقات خسته ميشدم تو برگه امتحان عمدا يكي دو سوالو اشتباه جواب ميدادم كه نمرم 18 بشه  علاقه خاصي به نمره 18 داشتم ولي از 19 خوشم نمي اومد نميدونم چرا ولي معلممون متوجه ميشد كه كلك زدم !!! از شوخي گذشته دخترم شاگرد ممتاز شده و همه ي نمره هاش خيلي خوبند  ممنون عزيزم  تو هم دختر همون ماماني ديگه!!دوست دارم عزيزم مباركه اينم كارنامه ي خانومي ...
10 اسفند 1390

خونه تكوني دلها

یک سال!! وای چه زود رفت برای من یکی که خیلی زود گذشت سالهای عمرمون مثل برق وباد میگذرند  ولی آیا قدر این روزای عمرمون رو می دونیم؟  آیا تو این روزا می فهمیم که از زندگی چی می خوایم؟یعنی چی باید بخوایم؟تو این سال چند تا دلو شکستیم؟چند تا دلو به دست آوردیم؟  ولی ای کاش بفهمیم که واسه چی به دنیا اومدیم  ای کاش روزی بفهمیمو خودمونو پیدا کنیم که زیاد دیر نشده باشه  خدا جون خودت کمکمون کن.سال ٩٠هم با تموم فراز و نشیب هاش گذشت.  این روزهای آخر هم می گذرند و به سالی نو می رسیم.  بهار یه فصل سبزه که ما رو به نشاط و شکفتن دعوت ...
10 اسفند 1390

كارها تمومي ندارن...

سلام گلكم خداجونم هر چي كار مي كنم كارهام تموم نميشن خسته شدم عزيزم پس اين عيد كي مياد هر چي جلوتر ميريم كارها بيشتر ميشن شايد از اينكه زود شروع كردم به نظر طولاني مياد ديروز رفتيم ابن سينا واسه خريد پرده هاي برره  هوا خوب بود بازار هم شلوغ پلوغ  واسه بابايي هم كت و شلواري خريديم ماماني هم سر خريدي كت ودامني برداشت مباركم باشه ديگه ! از ديشب هم سرفه هات بيشتر شدن چون روز قبل يكم سرفه ميكردي و يه كوچولو سرما خورده بودي من كه اصلا خوابم نبرد ديگه طرفاي صبح اروم گرفتي كه پاشدم اجيرو فرستادم مدرسه بابايي هم دوباره رفت دنبال كارهاششش.... هنوز كارهاي نيمه تموم زيادي دارم ولي نميدونم چرا امسال انرژي ندارم واسه كارها&...
10 اسفند 1390